the Tree of Life |
میگویند مادرِ «درخت
زندگی» - بهاصطلاح - شخصیتپردازی ندارد، همینجوری فقط مهربان است، زیباست، هست،
بیدلیل. بله مادر به یک معنا «عام» است و «خاص» نیست؛ مادر در فیلم «شخصی» نمیشود
(پدر میشود)، به تصرف درنمیآید. اما بهترین توصیف دربارهی این مادر را، ناگهان،
امشب، در خاطرات وولف میخوانم، در توصیفِ او از مادرش. وولف میگوید توصیفِ مادر برایش
کار دشواری است؛ و در یافتن چراییِ این دشواری به این نتیجه میرسد که:
«و البته او آدم محوری
بود. بهنظرم محوری نزدیکترین صفت به احساس عمومی من است از زندگی کردن در
فضای دور-و-بر او چنان که آدم هرگز آنقدر از او فاصله نمیگرفت که بتواند او را در
مقام یک انسان ببیند. او اصل ماجرا بود؛ تالندهاوس پر از او بود؛ هایدپارکگیت پر از
او بود. اکنون میفهمم... که چرا او نتوانسته تأثیری شخصی و خاص بر یک کودک بگذارد.
او واجد چیزی بود که در این تندنویسی نامش را میگذارم جلالِ زندگی - که همهمان
در آن مشترک بودیم - در وجود. ... او در سطحی چنان گسترده میزیست که نه وقت
داشت، نه انرژی که... بر من یا هرکس دیگری متمرکز شود... حضور پراکنده و فراگیر
او به عنوان خالقِ آن دنیای شلوغ و شادمانی که وسط کودکی من آنقدر سرخوشانه میچرخید.
راست است که آن دنیا را درون دنیای دیگری قرار میدادم که از خلق و خوی خودم نشأت میگرفت.»
طرحی
از گذشته [لحظههای بودن]
ویرجینیا
وولف
مجید اسلامی/ منظومهی خرد
و جملهی آخر وولف بهخوبی
میتواند جنس رابطهی جک را با مادر، و زاویهی دید او را نسبت به مادر بیان کند.
برجستهسازیها در متنِ وولف از من است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر