ایرِنه
ژاکوب بازیگرِ آخرینهاست.
در عکسی سهتایی با تئو آنگلوپولوس و ویلم دفو در جشنوارهی فیلم
برلین، هرسه به جایی خیره شدهاند، هرسه لبخند به لب دارند و ایرنه حتمن نمیداند
که بازیگر یک آخرینِ دیگر بوده، که پس از کیشلوفسکی و آنتونیونی
حالا حضور و نگاهِ آخرینِ آنگلوپولوس شده. سه فیلمِ بلندِ واپسین و ایرنه
ژاکوبی که هست در هرسه. انگار او فقط دیر-آشنای قاضیِ فیلم قرمز نبوده،
ایرنه ژاکوب حتمن برای این سه فیلمساز هم تجسمی از آن حضوری بوده که بهتمام
فراچنگ نمیآید، حضوری گذرا که ردش را بر زمان میگذارد. حتمن چیزی در همان نگاه
پُرسان و نگرانش دیده بودند. پیرزنِ خمیدهپشتِ سهرنگ را یادتان هست؟ همان
که آرام آرام گام برمیداشت و به زحمت میخواست بطریهای خالی را درون سطل تفکیک
زباله بیندازد و نمیتوانست. فقط حواسِ ایرنه/والنتین به او بود؛ رفت و کمکش کرد.
آسانمِهر بود، اما نمیماند. نه با قاضی، نه با جیکوب و اسپیرو
و نه با آن جوان. چیزی را در زندگی هرکدامشان
جابهجا کرد و رفت. حالا کیشلوفسکی، آنتونیونی، و آنگلوپولوس
رفتهاند و او مانده، مثل یادگاری ـ هنوز جوان
ـ از سه جهان سپری شده. خالقِ یونانی خود را از تبار نسلی رو به پایان از هنرمندان
میدانست؛ آن نگاهِ پُرسان و نگران که ایرنه ژاکوب داشت، متعلق به جهانِ آن
نسل رو به پایان بود، خودش هم دیرآمدهای از همان تبار. حالا نگاه او رو به سوی آن
جهانهای سپری شده دارد، گسترهای که در آن پایان و امتداد توأماناند، اگر درون
این گسترهی نگاه قرار بگیری جهانهای گذشته هیچگاه کاملاّ سپری نمیشوند.
Trois couleurs: Rouge |
نگران،
آن دو چشمان است،
دورسوی آن دو سهیل که بر سیبستانِ حیاتِ من مینگرد
تا از سبزینهی نارسِ خویش
سُرخ برآید.
سختگیر و آسانمهر
در فراز کن که سهیل میزند!
سهیلانِ مناند
ستارگانِ هماره بیدارم،
و دروازههای افق
بر نگرانیشان گشوده است.
احمد شاملو
Beyond the Clouds |
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر