صدسال اعلان و پوستر فیلم در ایران [با عنوان شناسنامهایِ یک قرن
پوسترهای سینمایی]
مسعود مهرابی
چاپ و نشر نظر، تهران، ۱۳۸۹
ثبت و ضبط، و نگارش وجوه مختلف تاریخ سینمای ایران ــ آنطور
که واقعاً بوده و شده ــ همچنان خیلی بیشتر دغدغه و مشغولیتِ چند آدم خاص است تا
روندی نهادینه. در حقیقت لزوم ثبت این تاریخ یا هر تاریخ دیگری، فارغ از
ارزشگذاریِ محتوای آن، هنوز برای بسیاری به اثبات نرسیده. و چون اهمیتِ اصل مطلب همچنان
زیر سؤال است، پژوهشهای ذیل آن به طریق اولیٰ چندان محلی از اعراب ندارند، بخصوص
که لزومِ این دومی (یعنی پژوهش) هم، آنطور که باید برای ما ثابت نشده و اگر هم کسی
بهحرفْ از پژوهش میگوید، بهعملْ تمایلی برای هزینه کردنِ مادی و معنوی در این
زمینه ندارد. نتیجه آنکه باز هم مثل همیشه سراغی از نهادها و روندهای نهادینه نمیتوان
گرفت، بلکه باید پیجویِ آن نامهای منفردی شد که از خلال سالها، بنا به هر دلیل
یا انگیزهٔ شخصی، گوشههایی از تاریخ سینمای ایران را ثبت کردهاند و دست به پژوهشهایی
دربارهٔ برخی ابعادِ آن زدهاند. به این ترتیب، سخن گفتن از این نامها و از بودنشان،
همزمان و ناگزیر، اعلامِ عدم وجود روندهای اساسی در سینمای ایران
است. با خوشآمد و بدآمدِ ما تغییری در داشتههای واقعیمان حاصل نمیشود و با بهانه
آوردنِ اینکه «اگر روزی بخواهند تاریخ سینمای ایران را تدوین کنند، ذکر آثار آن
باعث تأسف خواهد بود،»[i] نمیتوان از
زیرِ بار تاریخ شانه خالی کرد. نیازی به اختراع راهحلهای عجیبوغریب هم نیست؛
تجربههای دیگران پیشِ چشم ماست و امروز بیش از هر زمان دیگری در دسترس. باید نگاه
کرد و خواند و آموخت که آنها چطور در تاریخ سینمایشان نظر کردهاند، چطور آنرا
کاویدهاند و باز میکاوند، و چطور تلاش میکنند تا با بهرهگیری از روششناسیها
و آن نظمِ عقلانی که حاصل علوم انسانیِ جدید است، تاریخ سینمای خود را در پرتو
نگرشی عقلانی، بپژوهند.
اما کارهای پژوهشی عمدهای که چند آدم معدود دربارهٔ
سینمای ایران شکل دادهاند، بیشتر در مرحلهٔ سندسازی برای این سینما قرار دارند.
درحقیقت محصول این پژوهشها، سندهای دستهبندیشده و منابعی هستند مثل فیلمشناسیها
و کتابشناسیهای سینمای ایران (بههمّت حمید شعاعی که پیشگام این عرصهها بود و پس
از او عباس بهارلو و مسعود مهرابی که این راه را جدیتر و دقیقتر دنبال کردند) که
به کار هر پژوهشگر یا نویسندهای میآیند که بخواهد سینمای ایران را بپژوهد یا دربارهٔ
آن بنویسد. هرچند که منابع تحلیلیتر و پژوهشهای قابل استناد در تاریخ سینمای
ایران هم باز متعلق به همین نامها ــ به اضافهٔ یکی دو چهرهٔ منفرد دیگر مانند
محمد تهامینژاد است.[ii]
کتاب صد سال اعلان و پوستر فیلم در
ایران را باید اثری دانست به دنبال کارهایی از آن دست که در بالا اشاره
شد، و در ادامهٔ چند کارِ پیشینِ مهرابی مثل کتابشناسی سینمای ایران،[iii] فرهنگ
فیلمهای مستند،[iv] و بالاخره پوسترهای
فیلم (۱۳۷۱ – ۱۳۰۵)[v] که میتوان
آنرا نسخهٔ اولیهٔ کتابِ حاضر دانست. کتابِ تازه نسبت به نسخهٔ پیشین دامنهٔ تاریخیِ
وسیعتری را پوشش داده و نمونههای بسیار بیشتری را در بر میگیرد؛ نسخهٔ قدیمی مجموعهٔ
۱۲۰ پُستر از سینمای ایران بود و نسخهٔ کنونی بیش از ۶۰۰ اعلان و آگهی و پُستر را
در خود جای داده است. نسخهٔ کنونی از یکسو تا سال ۱۳۹۰ پیش آمده و پُسترهایی از
سال ۹۰ سینمای ایران هم در مجموعه قرار گرفتهاند، و از سوی دیگر تا سال ۱۲۸۶ عقب
رفته و آگهیها و اعلانهایی از دوران پیش از پُسترسازی را در معرض دید قرار داده،
دورانی که هنوز در سینمای ایران فیلمی ساخته نمیشد و فقط فیلمهای خارجی در سالنها
نمایش داده میشدند. این بازهٔ تاریخی جذابترین بخش نسخهٔ کنونی است چون نمونههای
تا به حال ندیده و کمدیدهٔ بسیاری را برای اولین بار یکجا گرد آورده. با تماشای
این آگهیها و اعلانها درحقیقت پیشتاریخِ سینمای ایران ــ و همزمانْ سالهایی پُرتبوتاب
از تاریخ ایران ــ را مرور میکنیم. این بخش از کتاب را میتوان در زمینهٔ مفصلتری
قرار داد که با کتاب روزشمار سینمای ایران از آغاز تا انقراض قاجاریه[vi]
فراهم آمده. در کتاب روزشمار (که باید به طور مجزا و در متنی مستقل مورد
بررسی قرار گیرد) متن کامل تمام آگهیها، یادداشتها و خاطراتی که در فاصلهٔ سالهای
۱۲۷۶ تا ۱۳۰۴ در مورد سینمای ایران در مطبوعات به چاپ رسیده، گردآوری شده. نمونهٔ
آگهی و اعلانهای صد سال اعلان و پوستر... میتواند به متنهای روزشمار...
ذهنیتی تصویریتر ببخشد. از بازیِ روزگار این هر دو کتاب در یک سال (۱۳۸۹) منتشر
شدهاند.
پوسترها... و صد سال اعلان و پوستر... هردو فاقد
تعدادی از پُسترهاییاند که به لحاظ حفظ تداوم تاریخی و کلیت پژوهشی میبایست چاپ
میشدند اما بنا به دلیلِ معلوم امکان چاپ نداشتهاند و به هر حال این مسئله جزء
نقاط ضعفِ کار است ــ هرچند اجتنابناپذیر. نسخهٔ کنونی گرچه بهمراتب کاملتر از نسخهٔ
قدیمی است، اما برخی پُسترها در نسخهٔ قدیمی هست که در نسخهٔ فعلی نیست و از این
لحاظ کتاب اول را میتوان تاحدودی مکمل دومی دانست. نمونههای انگشتشمار دیگری از
پُسترهای فیلم پیش از انقلاب را که در این دو کتاب نیامدهاند، میتوان در جلد یکم
فیلمشناخت سینمای ایران سراغ گرفت.
بر کتاب پوسترها... علاوه بر
خودِ گردآورنده، آیدین آغداشلو و مرتضی
ممیز مقدمه نوشتهاند که مقدمهٔ ممیز به خاطر روایت تاریخیای که از تحول برخی
واژگان کلیدی عرصهٔ پُستر فیلم (مثل «پلاکات» که بعداً پلاکارد شد و «پُستر» که
بعداً پوستر شد!) در طول تاریخ این رشته ارائه میکند، همچنان جذاب و خواندنیست. مقدمهٔ
مهرابی بر صد سال اعلان و پوستر... را که در آن به تاریخچهٔ
پُسترسازی سینمایی از آغاز تا به الان میپردازد، میتوان بازنویسی و کاملشدهٔ مقدمهٔ
او بر پوسترها... دانست. این مقدمه به مخاطبی که با تاریخچهٔ
پُسترسازی سینمایی در ایران آشنایی ندارد، چشمانداز و زمینهٔ مناسبی میدهد،
ضمناً ارزیابی واقعبینانهای هم از حاصل و دستاوردهای پُسترسازی در سینمای ایران
دارد.
اما مرورِ صد سال پُسترسازیِ سینمای ایران ــ
متأسفانه ــ چندان شوقانگیز نیست. درحقیقت با ورق زدنِ صد سال اعلان و
پوستر... تاریخِ عدم وجودِ پُستر در بخش قابل توجهی از تاریخِ این سینما را
ورق میزنیم. نگاهِ تطبیقی در اینجا میتواند یاریگرِ ما باشد. پُسترهای سینمای
کلاسیک هالیوود حالا دیگر جزئی از خاطرهٔ بصریِ جمعیِ دوستداران سینما در سراسر
جهانند. این پُسترها (که اتفاقاً بسیاری از آنها متعلق به آثار تجاریند) به یک سلیقهٔ
عمومیِ تمیز و زیبا شکل دادهاند. در مقابلْ پُسترهای سینمای تجاریِ ما، اغلب
زشتند و بدسلیقه، همانطور که خودِ این فیلمها نیز اغلب چنین بودند و هستند. اگر
سینما و پُسترهای سینمایی هر دوره را جزئی از هویتِ بصریِ آن دوره به حساب
بیاوریم، با مرور صد سال اعلان و پوستر... میتوانیم با استدلالی
استقرایی، به این نتیجه برسیم که در بخش قابل توجهی از تاریخ معاصرمان هویتِ بصریِ
آنچنان غنی و زیبایی نداشتهایم. یا شاید به این فکر کنیم که اساساً نسبت به تصویر
و هویت بصری تا چه حد خودآگاه بودهایم و آیا در تمام این سالیان، روندها و تلاشهایی
برای غنا بخشیدنِ به این هویت در کار بودهاند؟
مسئله اما، فقط به پُسترهای تجاری ختم نمیشود.
جریان پُسترسازیِ هنری در سینمای ایران هم نیازمندِ نگاهی انتقادی است. شکی در این
نیست که ورود چهرههای دانشگاهی و آگاه به «گرافیک»، مثل مرتضی ممیز، فرشید مثقالی
و دیگران، در عرصهٔ پُسترسازیِ سینمای ایران تحولی جدی ایجاد کرد. بسیاری از اصولِ
بدیهیِ گرافیک تازه در کار این افراد بود که مورد توجه قرار گرفت، و در برخی موارد
مانند لوگوهای منحصربهفردی که مرتضی ممیز برای هر فیلم طراحی میکرد، نتایج درخشانی
به بار آورد. اما این آثار در مجموع چقدر سینما را به عنوان یک پدیدهٔ مدرن شهری
بازنمایی میکنند؟ به عبارت دیگر این پُسترها تا چه حد خود را واقعاً پُسترِ فیلم
معرفی میکنند و نه مثلاً طرح جلد کتاب یا صفحهٔ موسیقی و نوار کاست؟ این مسئله در
سالهای پس از انقلاب هم ادامه یافت و بخصوص در مجموعهٔ پُسترهایی که طی سالیان
برای جشنوارهٔ فیلم فجر طراحی شدهاند (و البته جایشان در این کتاب خالی است،) خود
را بهخوبی نشان میدهد؛ در این پُسترها اغلب جز دندانههای نوارِ فیلم، از سینما
و نسبتِ عمیقاً مادّیش با جهانِ بیرون، نشان دیگری نیست و پُسترها بیشتر حالوهوایی
«عرفانی!» را منعکس میکنند. یا اینکه سینما همچون یک پدیدهٔ مدرن شهری چقدر در
پُسترهای ــ حتی متفاوت ــ سینمای ما قابل ردگیری است. اما در این میان کسی هست که
پُسترهایش حالوهوایی سینمایی و مدرن دارند و علیرغم اینکه در مقام فیلمساز تعدادی
از مشهورترین فیلمهایش را خارج از شهرها ساخته، نشانههای شهری هم در پُسترهای او
بهخوبی مشهودند: عباس کیارستمی! کیارستمی را به گواه پُسترهایی که برای فیلمهای
خودش و دیگران طراحی کرده باید یکی از مهمترین طراحان پُسترِ سینمایی در ایران ــ
و شاید بهترینِ آنها! ــ دانست. چنانکه مهرابی بهدرستی در مقدمهاش اشاره کرده،
حتی پُسترهایی هم که دیگران برای آثار کیارستمی طراحی کردهاند، باز ردّ و نشانی
از سلیقهٔ بصری و گرافیکیِ خود کیارستمی دارند. شاید دلیل اصلیِ گیراییِ پُسترهای
کیارستمی این است که آنها بهسادگی میخواهند پُستر فیلم باشند و نه اثر هنری! میخواهند
پُستر فیلم باشند و نه نماد «هویت ایرانی»!
صد سال اعلان و پوستر... (با امید اینکه روزی امکان نمایش بخشهای
نیامده در کتاب هم فراهم باشد) میتواند آغازِ راه مطالعهٔ جدی دربارهٔ پُسترهای
سینمای ایران و همچنین هویت بصریِ ما در دورههای مختلف باشد. اما هر مطالعه و
پژوهش جدی در این زمینه، نمیتواند گریزی از بررسیِ تطبیقی داشته باشد. ما فقط
هنگامی میتوانیم ارزیابی درستی از کیفیت و وضعیت پُسترسازی سینمایی خودمان در دورههای
مختلف داشته باشیم که آنرا در نسبت با جریانهای جدی و زندهٔ پُسترسازیِ سینمایی
در جهان بسنجیم.
هرچند که فراهم آوردنِ این اسناد و در دسترس
قرار دادنِ این منابعِ تدوینشده برای پژوهش در سینمای ایران هیچگاه منجر به پدید
آمدن پژوهشهای جدی پس از خود نشدهاند، اما چارهای هم جز امیدواری به تحققِ این
اتفاق نداریم. فعلاً میتوان به همین دل خوش کرد که بخش قابل توجهی از تاریخ
پُسترسازیِ سینماییِ ما، حالا در قالب کتابی پاکیزه و خوشچاپ منتشر شده، و با این
دلخوشی به انتظارِ «اتفاق»های دیگر نشست!
این متن قبلاً در فصلنامهٔ فیلمخانه (بهار و تابستان ۹۲) منتشر شده است.
این متن قبلاً در فصلنامهٔ فیلمخانه (بهار و تابستان ۹۲) منتشر شده است.
[i]
گفتگو با فرخ غفاری، ستاره سینما، ۱۴ بهمن ۱۳۴۳؛ این
حرف را خبرنگار مجلهٔ ستاره سینما از قول هوشنگ کاووسی، و در پاسخ
به فرخ غفاری میگوید که معتقد است ذکر اسامی و مشخصات فیلمهای سینمای ایران میتواند
بعداً به عنوان منبعی در تدوین تاریخ سینمای ایران استفاده شود. نگارنده به اصلِ
این گفتگو دسترسی نداشته و آنرا از مقدمهٔ عباس بهارلو بر کتابش، فیلمشناخت
ایران (فیلمشناسی سینمای ایران، ۱۳۵۷ - ۱۳۰۹)، قطره، ۱۳۸۴، نقل
کرده است.
[ii]
در اینجا صرفاً پژوهشهای فارسیزبان در مورد سینمای ایران مد نظر
بوده و پژوهشهای غیرفارسیزبان، حتی آنها که نویسندگانی ایرانی داشتهاند، لحاظ
نشده است.
[iii]
مسعود مهرابی، کتابشناسی سینما در ایران از آغاز تا ۱۳۷۹
(تهران: دفتر پژوهشهای فرهنگی، ۱۳۸۰).
[iv]
مسعود مهرابی، فرهنگ فیلمهای مستند سینمای ایران از آغاز تا ۱۳۷۵
(تهران: دفتر پژوهشهای فرهنگی، ۱۳۷۵).
[vi]
عباس بهارلو، روزشمار سینمای ایران از آغاز تا انقراض قاجاریه
(تهران: مؤسسه تألیف، ترجمه و نشر آثار هنری «متن،» ۱۳۸۹).
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر